عکس گرفتن من با مسئولان و فرماندهان چه فایده ای داره؟ اگه کار برای خداست دیگه عکس گرفتن برای چیه؟ اگه آدم برای خدا کار کنه، خدا عکسش رو میگیره و برای همه بنده هاش می فرسته!
آقا مهدی به او تذکر داد و گفت: «برادر من! اسلحه برای جنگیدن است. تو باید با هر تیر یک نیروی دشمن را بزنی!» نوجوان که ظاهراً به او برخورده بود، با پررویی جواب داد: «به توچه مربوط است؟»
یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس تعریف میکند: «به همه اهداف عملیات رسیده بودیم و فقط مانده بود یک تپه که نمیتوانستیم فتحش کنیم. ابراهیم هادی بلند شد، رو به تپه ایستاد و با صدای بلند اذان گفت تا تیری به گردن او زدند.»
بعد از تشییع پدرم، پیکرش را در همان مزاری دفن کردیم که اردیبهشت سال ۱۳۶۴ به صورت نمادین سنگی برایش گذاشته بودیم. پدرم به حضرت زهرا (س) خیلی ارادت داشت. برای همین پیکرش مقارن با شهادت حضرتزهرا (س) در ۱۷اردیبهشت سال ۱۳۹۰ به وطن برگشت و با استقبال مردم تشییع شد
دقایقی با او کلنجار رفتیم تا این که سر و کله ی مسئول دژبانی پیدا شد. او که حسین را می شناخت، از ما عذرخواهی کرد و به سرباز گفت: «ایشون آقای خرازی، فرمانده لشکره امام حسینه.»
ایشان در دورهای که با دستور بنیصدر و برای مدتی از ارتش دور بود، باز همچنان احساس مسئولیت میکرد و در سپاه مشغول خدمت شد. او حتی در زمانی که مجروح هم بود و با عصا راه میرفت، باز در جبههها حضور پیدا میکرد.
می خوام کامل در خدمت خونواده باشم.» به او گفتم: «محمد، سه روز بیشتر نمی تونی مرخصی بری! بابا، الان جنگه و اوضاع خرابه! هر آن امکان داره توی اهواز اتفاقاتی بیافته!
خستگی شدیدا بر من غلبه کرده بود. جالب اینکه در آن لحظات، من به علت خستگی در ترجمهی سوالی که او گفته بود، اشتباه کردم و او با اینکه هنوز به زبان عربی تسلط نداشت، به من گفت: شما در سوال کردن اشتباه کردی.
قاعده این است که وقتی یک فیلم را نمایش میدهند، باید طرف مقابل بنشیند و فیلم را نگاه کند و نظر بدهد، حالا خواه این نظر مثبت باشد یا منفی. اینها به جای دیدن فیلم شوخی میکردند جوک میگفتند.