پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 16 May 2024
 
۱

ماجرای پتوی پرنده شهید مدافع حرم

سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۵:۳۳
کد مطلب: 854919
هر وقت خسته می شدیم، هادی با کارها و شیطنت های مخصوص به خود، خستگی را از جمع ما خارج می کرد.
ماجرای پتوی پرنده یک شهید مدافع حرم
گروه فرهنگی جهان نيوز: در دوکوهه به عنوان خادم راهیان نور فعالیت می کردیم. در آن ایام شوخ طبعی های هادی خستگی کار را از تن ما خارج می کرد.

یادم هست که یک پتوی بزرگ داشت که به آن می گفت «پتوی اِجکت» یا پتوی پرتاب!

کاری که هادی با این پتو انجام می داد خیلی عجیب بود. یکی از بچه ها را روی آن می نشاند و بقیه دور تا دور پتو را می گرفتند و با حرکات دست آن شخص را به بالا و پایین پرت می کردند.

یکبار سراغ یکی از روحانیون رفت. این روحانی از دوستان ما بود. ایشان خودش اهل شوخی و مزاح بود. هادی به او گفت:‌ حاج آقا دوست دارید روی این پتو بنشینید؟

بعد توضیح داد که این پتو باعث پرتاب انسان می شود. حاج آقا که از خنده های بچه ها موضوع را فهمیده بود، عبا و عمامه را برداشت و نشست روی پتو.

هادی و بچه ها چندین بار حاج آقا را بالا و پایین پرت کردند. خیلی سخت ولی جالب بود. بعد هم با یک پرتاب دقیق حاج آقا را انداختند داخل حوض معروف دوکوهه.

بعد از آن خیلی از خادمین دوکوهه طعم این پتو و حوض دوکوهه را چشیدند!

شیطنت های هادی در نوع خودش عجیب بود. این کارها تا زمانی که پای او به حوزه علمیه باز نشده بود ادامه داشت.

یادم هست یک روز سوار موتور هادی از بهشت زهرا به سوی مسجد بر می گشتیم. در بین راه به یکی از رفقای مسجدی رسیدیم. او هم با موتور از بهشت زهرا بر می گشت.

همینطور که روی موتور بودیم با هم سلام و علیک کردیم. یادم افتاد این بنده خدا توی اردوها و برنامه ها، چندین بار هادی را اذیت کرد. از نگاه های هادی فهمیدم که می خواهد تلافی کند.

هادی یکباره با سرعت عملی که داشت به موتور این شخص نزدیک شد و سوییچ موتور را برداشت.

موتور این شخص یکباره خاموش شد. ما هم گاز موتور را گرفتیم و رفتیم!

هرچی که آن شخص داد می زد، اهمیتی ندادیم. به هادی گفتم: خوب نیست الان هوا تاریک می شه، این بنده خدا وسط این بیابون چیکار کنه؟ گفت: باید ادب بشه.

یک کیلومتر جلوتر ایستادیم. برگشتیم به سمت عقب. این شخص همینطور با دست اشاره می کرد و التماس می کرد.

هادی هم کلید را از راه دور نشانش داد و گذاشت کنار جاده، زیر تابلو. بعد هم رفتیم.

برگرفته از کتاب «پسرک فلافل فروش»
روایت هایی از زندگانی شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری»

بیشتر بخوانید:
شوخی‌های بامزه یک شهید مدافع حرم
روش جالب یک شهید مدافع حرم برای مخارج زندگی
درس ادبی که شهید مدافع حرم به یک آخوند انگلیسی داد
برای جوش‌های صورتم فقط یک انفجار لازم است!
ماجرای زیارت عجیب شهید ذوالفقاری با دوستان
شهید مدافع حرمی که با ۱۰۰ میلیون به ایران برگشت
ماجرای احتیاط شهید ذوالفقاری در سهم امام زمان(عج)
ماجرای چند ثانيه فاصله تا شهادت هادی ذوالفقاری
حرکت بزرگی که شهید مدافع حرم برای شهدای محل کرد
ماجرای اشک زن غریبه در مراسم شهید ذوالفقاری
کتابی که اخلاق و رفتار شهید مدافع حرم را تغییر داد
این شهید کل زیارت عاشورا را در سجده می‌خواند
مشقت‌های شهید مدافع حرم برای زندگی کنار امیرالمومنین(ع)
شهید مدافع حرمی که در نجف لوله کشی می‌کرد
https://jahannews.com/vdcdfo0jnyt0kn6.2a2y.html
jahannews.com/vdcdfo0jnyt0kn6.2a2y.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *