الیاس که تیربارچی بود، ناگهان دستم را در حین دویدن رها کرد و به سمت ساختمانهای مورد هدف به سرعت دوید که ناگهان پایش به تله انفجاری برخورد کرد و در اثر انفجاری مهیب به شهادت رسید.
گزارشی از زندگی یکی از مدافعان حرم تازه تفحص شده
همسر شهید: ۲۱ آبان رفت و ۴ آذر شهید شد/ قبل رفتن فقط به من نگاه میکرد و چشمانش پر از اشک بود/ شهادت الیاس را حضرت معصومه(س) امضا کرده بود
20 آذر 1402 ساعت 15:00
الیاس که تیربارچی بود، ناگهان دستم را در حین دویدن رها کرد و به سمت ساختمانهای مورد هدف به سرعت دوید که ناگهان پایش به تله انفجاری برخورد کرد و در اثر انفجاری مهیب به شهادت رسید.
گروه فرهنگی جهان نیوز: هویت پیکر مطهر هشت شهید مدافع حرم ایرانی همزمان با ایام فاطمیه طی عملیات تفحص پیکر مطهر شهدا توسط تیم تفحص ایثارگران سپاه و نقسا در سوریه از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
خبرگزاری مهر در این گزارش به مرور زندگی شهید مدافع حرم الیاس چگینی پرداخته است:
شهید مدافع حرم الیاس چگینی از پاسداران تیپ ۸۲ سپاه صاحب الامر (عج) قزوین بود. او ۳۰ شهریور ۱۳۵۳ در روستای امیر آباد نو در شهرستان بوئین زهرا واقع در استان قزوین متولد شد و در چهارم آذر ۱۳۹۴ در استان حلب سوریه در سن ۴۱ سالگی به شهادت رسید. او مردی خندهرو، شوخطبع، پرهیجان، پرهیاهو و در عین حال صاف و زلال بود. بعد از خدمت سربازی که وارد سپاه شد، سربهزیری، متانت، وقار و کمحرفی از ویژگیهایش شد. شهید الیاس چگینی دارای دو فرزند بود که در زمان شهادتش، فاطمه ۹ ساله و محمد ۳ ساله بودند.
چهارم آذر سال ۱۳۹۴ «حمید سیاهکالی مرادی»، «زکریا شیری» و «الیاس چگینی» در نبرد با گروههای تکفیری در سوریه شهید شدند و پیکر مطهر شهیدان سیاهکالی مرادی و شیری به میهن بازگشت اما اثری از پیکر شهید چگینی نبود. نهایتاً بعد از هشت سال گمنامی طی عملیات تفحص شهدا در سوریه پیکر شهید چگینی هم پیدا شده و هویتش شناسایی شد.
لحظه شهادت او به روایت فرمانده گردانی که شهید چگینی در آن حضور داشت چنین روایت شده است: «در ادامه پیشرویمان به دیوار نیمه آواری رسیدیم که بچهها را زیر آن به صف کردم. به بچهها اشاره کردم دونفر دونفر بیایند و بدون اینکه بدانم دست الیاس را گرفتم و شروع به دویدن کردیم. الیاس که تیربارچی بود، ناگهان دستم را در حین دویدن رها کرد و به سمت ساختمانهای مورد هدف به سرعت دوید که ناگهان پایش به تله انفجاری برخورد کرد و در اثر انفجاری مهیب به شهادت رسید. علی رغم اینکه نیروها خواستند پیکر ایشان را بیاورند اما موفق به این کار نشدند.»
دلتنگی هشت ساله
فاطمه چگینی دختر شهید الیاس چگینی در وداع با پیکر مطهر پدر شهیدش، دلتنگی هشت ساله خود را روی کاغذ آورد و خواند: «کدامین شعر بلندای پروازت را خواهد سرود و کدامین خاطره شجاعت تو را مرور خواهد کرد؟ شهدا برای حفظ آرمانهای انسانی به عرصه شهادت وارد شدند که یکی از این آرمانها حجاب است کدامین شعر بلندای پروازت را خواهد سرود و کدامین خاطره شجاعت تو را مرور خواهد کرد؟ شهدا برای حفظ آرمانهای انسانی به عرصه شهادت وارد شدند که یکی از این آرمانها حجاب است.»
مأموریت در فتنه ۸۸
الهام اینانلو شویکلو همسر این شهید مدافع حرم با اشاره به مأموریتهای این شهید در فتنه سال ۸۸ آورده است: زمانی که اغتشاشات سال ۸۸ در تهران اوج گرفت و جرقهاش زده شد آقا الیاس بصورت داوطلبانه رفت تا برای مقابله با عوامل فتنه حضور داشته باشد. من هم بعد از رفتنش کارم شده بود مداوم پای تلویزیون نشستن و دنبال کردن اخبار. چون ماموریتش هم داخل کشور بود خیلی حساس و نگران نبودم و مثل همه مأموریتها خیلی عادی میدانستم، میرفت و برمیگشت. ولی آقا الیاس خیلی ناراحت بود و غصه میخورد. میگفت: «چرا باید در داخل کشورم چنین اتفاق تلخی بیفتد؟ اینهایی که اومدن خیابون کسانی هستن که هم وطنهای خودم هستن، چرا باید اینجوری بکنن و به خودشون و کشورمون خسارت بزنن؟» و این خیلی اذیتش میکرد.
میگفت: «خیلی از اینهایی که اومدن خیابون خودشون هم نمیدونن برای چی اومدن و هیچ دلیلی برای حضورشون ندارن بیشتر اینها فریب دشمنان و منافقین رو خوردند که سالهاست برای نابودی نظام و کشور دنبال بهانه هستند. خیلی از اینها حرفهایی که میزنن سروته نداره.» آقا الیاس میگفت: «خیلی از این اغتشاشگرها که معلوم بود حال و روزشون چیه به بچههای سپاه و بسیجیها و مردمی که برای مقابله با اونا اومده بودن میگفتن شما از اسراییلیها هم بدترید! در حالی که اسراییل داشت از اونا حمایت میکرد نه از ما. در این اغتشاشات در بعضی از خیابانها فتنهگرها بشکههای داغ قیر را از بالای پشت بامها روی سر مردم و مخصوصاً ما رو که میدیدند میانداختند و پرتاب میکردند.» خیلی صحنههای وحشتناکی تعریف میکرد. گفتن این مطالب هم براش خیلی سخت بود.
عملیات مقابله با پژاک
وی با یادآوری حضور شهید چگینی در عملیات مقابله با پژاک در شمال غرب کشور گفت: برای مقابله با پژاک هم زمانی رفت که فاطمه دخترم ۴ ساله بود. دوتا عملیات و مأموریتی هم که رفته بود خیلی روحیهاش بالا بود و اصلاً من هم نگران نبودم و مثل همه ماموریتهایش بی خیال و راحت بودم و میگفتم داخل کشور است و برمی گردد که ۱۶ روز آنجا بود. شجاعتش هم خیلی زیاد بود چون ایمان خیلی بالایی داشت و اصلاً در وجودش قبل از هر رفتنی احساس ترس و نگرانی نمیدیدم. ولی وقتی که رفت سردشت من چند روز بعدش خوابی دیدم. آن موقع قرار بود که من در یک زمان مشخص شده از قبل بهش زنگ بزنم. قبل از نماز صبح بود که خواب دیدم شهید شده است. وقتی بیدار شدم صدای اذان صبح میآمد. نماز را که خواندم خیلی نگران بودم و دایم ذکر میگفتم و راز و نیاز میکردم که سالم باشد و وقت زنگ تلفن برسد و من زنگ بزنم. وقت تماس که رسید و زنگ زدم، صدایش را که شنیدم آرام شدم. خوابم را برایش تعریف کردم. گفت: «آره این خوابت زمانی تعبیر میشد که من میرفتم برای عملیات ولی لغو شد چون قرار بود ما حملهای علیه مواضع پژاک انجام بدیم که نشد و حالا من سالمم. دلیلش هم این بود که اون تپه رو کاملاً از پایین تا بالا مینگذاری کرده بودند و قرار بود ما اونجا رو بگیریم ولی از مینگذاری خبر نداشتیم. صبح که شد و وقت عملیات همین که خواستیم حمله کنیم اعلام کردند لغو شده و نرید. بعد از مدتی دیدیم اون طرف تروریستهای پژاک اومدن پایین تپه و تمام مینهایی رو که کار گذاشته بودند جمع کردن و بردن و اونجا بود که فهمیدیم اگر حمله کرده بودیم همون پایین تپه میرفتیم روی مینها و یک نفرمون هم سالم برنمی گشت. وقتی هم که برگشت چقدر افسوس میخورد و میگفت لیاقت نداشتم شهید بشم خوش به حال شهید جعفرخانی. خوش به حالش که رفت و شهید شد.» دایم از این شهید میگفت.
کد مطلب: 862080